کتاب مقدس, لوقا , فصل 8. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10981&pid=44&tid=2&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد جديد / لوقا

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

مرقس لوقا یوحنا

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24

1 و بعد از آن واقع شد که او در هر شهری و دهی گشته ، موعظه می نمود و به ملکوت خدا بشارت می داد و آن دوازده با وی می بودند.

2 و زنان چند که از ارواح پلید و مرضها شفا یافته بودند، یعنی مریم معروف به مجدلیه که از او هفت دیو بیرون رفته بودند،

3 و یونا زوجه خوزا، ناظر هیرودیس و سوسن و بسیاری از زنان دیگر که از اموال خود او را خدمت می کردند.

4 و چون گروهی بسیار فراهم می شدند و از هر شهر نزد او می آمدند، مثلی آورده، گفت

5 که «برزگری بجهت تخم کاشتن بیرون رفت. و وقتی که تخم می کاشت، بعضی بر کناره راه ریخته شد و پایمال شده، مرغان هوا آن را خوردند.

6 و پاره ای بر سنگلاخ افتاده، چون رویید از آنجهت که رطوبتی نداشت خشک گردید.

7 و قدری در میان خارها افکنده شد که خارها با آن نمو کرده آن را خفه نمود.

8 و بعضی در زمین نیکو پاشیده شده، رویید و صد چندان ثمر آورد.» چون این بگفت ندا در داد: «هر که گوش شنوا دارد بشنود.»

9 پس شاگردانش از او سؤال نموده، گفتند که «معنی این مثل چیست؟»

10 گفت: «شما را دانستن اسرار ملکوت خدا عطا شده است و لیکن دیگران را به واسطه مثلها، تا نگریسته نبینند و شنیده درک نکنند.

11 اما مثل این است که تخم کلام خداست.

12 و آنانی که در کنار راه هستند کسانی می باشند که چون می شنوند، فورا ابلیس آمده، کلام را از دلهای ایشان می رباید، مبادا ایمان آورده نجات یابند.

13 و آنانی که بر سنگلاخ هستند، کسانی می باشند که چون کلام را می شنوند، آن را به شادی می پذیرند و اینها ریشه ندارند؛ پس تا مدتی ایمان می دارند و در وقت آزمایش، مرتد می شوند.

14 اما آنچه در خارها افتاد اشخاصی می باشند که چون شنوند می روند و اندیشه های روزگار و دولت و لذات آن ایشان را خفه می کند و هیچ میوه به کمال نمی رسانند.

15 اما آنچه در زمین نیکو واقع گشت کسانی می باشند که کلام را به دل راست و نیکو شنیده، آن را نگاه می دارند و با صبر، ثمر می آورند.

16 «و هیچکس چراغ را افروخته ، آن را زیر ظرفی یا تختی پنهان نمی کند بلکه بر چراغدان می گذارد تا هر که داخل شود روشنی را ببیند.

17 زیرا چیزی نهان نیست که ظاهر نگردد و نه مستور که معلوم و هویدا نشود.

18 پس احتیاط نمایید که به چه طور می شنوید، زیرا هر که دارد بدو داده خواهد شد و از آنکه ندارد آنچه گمان هم می برد که دارد، از او گرفته خواهد شد.»

19 و مادر وبرادران او نزد وی آمده به سبب ازدحام خلق نتوانستند او را ملاقات کنند.

20 پس او را خبر داده گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده، می خواهند تو را ببینند.»

21 در جواب ایشان گفت: «مادر و برادران من اینانند که کلام خدا را شنیده، آن را بجا می آورند.»

22 روزی از روزها او با شاگردان خود به کشتی سوار شده، به ایشان گفت: «به سوی آن کنار دریاچه عبور بکنیم.» پس کشتی را حرکت دادند.

23 و چون می رفتند، خواب او را در ربود که ناگاه طوفان باد بر دریاچه فرود آمد، بحدی که کشتی از آب پر می شد و ایشان در خطر افتادند.

24 پس نزد او آمده، او را بیدار کرده، گفتند: «استادا، استادا، هلاک می شویم.» پس برخاسته ، باد و تلاطم آب را نهیب داد تا ساکن گشت و آرامی پدید آمد.

25 پس به ایشان گفت: «ایمان شما کجا است؟» ایشان ترسان و متعجب شده، با یکدیگر می گفتند که «این چطور آدمی است که بادها و آب را هم امر می فرماید و اطاعت او می کنند؟»

26 و به زمین جدریان که مقابل جلیل است، رسیدند.

27 چون به خشکی فرود آمد، ناگاه شخصی از آن شهر که از مدت مدیدی دیوها داشتی و رخت نپوشیدی و در خانه نماندی بلکه در قبرها منزل داشتی ، دچار وی گردید.

28 چون عیسی را دید، نعره زد و پیش او افتاده، به آواز بلند گفت: «ای عیسی پسر خدای تعالی ، مرا با تو چه کار است؟ از تو التماس دارم که مرا عذاب ندهی .»

29 زیرا که روح خبیث را امر فرموده بود که از آن شخص بیرون آید، چونکه بارها او را گرفته بود، چنانکه هر چند او را به زنجیرها و کنده ها بسته نگاه می داشتند، بندها را می گسیخت و دیو او را به صحرا می راند.

30 عیسی از او پرسیده، گفت: «نام تو چیست؟» گفت: «لجئون.» زیرا که دیوهای بسیار داخل او شده بودند.

31 و از او استدعا کردند که ایشان را نفرماید که به هاویه روند.

32 و در آن نزدیکی گله گراز بسیاری بودند که ر کوه می چریدند. پس از او خواهش نمودند که بدیشان اجازت دهد تا در آنها داخل شوند. پس ایشان را اجازت داد.

33 ناگاه دیوها از آن آدم بیرون شده، داخل گرازان گشتند که آن گله از بلندی به دریاچه جسته ، خفه شدند.

34 ون گرازبانان ماجرا را دیدند، فرار کردند و در شهر و اراضی آن شهرت دادند.

35 پس مردم بیرون آمده تا آن واقعه را ببینند؛ نزد عیسی رسیدند و چون آن آدمی را که از او دیوها بیرون رفته بودند، دیدند که نزد پایهای عیسی رخت پوشیده و عاقل گشته نشسته است، ترسیدند.

36 و آنانی که این را دیده بودند، ایشان را خبر دادند که آن دیوانه چطور شفا یافته بود.

37 پس تمام خلق مرز و بوم جدریان از او خواهش نمودند که از نزد ایشان روانه شود، زیرا خوفی شدید بر ایشان مستولی شده بود. پس او به کشتی سوار شده، مراجعت نمود.

38 اما آن شخصی که دیوها از وی بیرون رفته بودند، از او درخواست کرد که با وی باشد. لیکن عیسی او را روانه فرموده، گفت:

39 «به خانه خود برگرد و آنچه خدا با تو کرده است حکایت کن.» پس رفته ، در تمام شهر از آنچه عیسی بدو نموده بود، موعظه کرد.

40 و چون عیسی مراجعت کرد، خلق او را پذیرفتند زیرا جمیع مردم چشم به راه او می داشتند.

41 که ناگاه مردی، یایرس نام که رئیس کنیسه بود، به پایهای عیسی افتاده، به او التماس نمود که به خانه او بیاید.

42 زیرا که او را دختر یگانه ای قریب به دوازده ساله بود که مشرف بر موت بود. و چون می رفت، خلق بر او ازدحام می نمودند.

43 ناگاه زنی که مدت دوازده سال به استحاضه مبتلا بود و تمام مایملک خود را صرف اطبا نموده و هیچکس نمی توانست او را شفا دهد،

44 از پشت سر وی آمده، دامن ردای او را لمس نمود که در ساعت جریان خونش ایستاد.

45 پس عیسی گفت: «کیست که مرا لمس نمود؟» چون همه انکار کردند، پطرس و رفقایش گفتند: «ای استاد، مردم هجوم آورده، بر تو ازدحام می کنند و می گویی کیست که مرا لمس نمود؟»

46 عیسی گفت: «البته کسی مرا لمس نموده است، زیرا که من درک کردم که قوتی از من بیرون شد.»

47 چون آن زن دید که نمی تواند پنهان ماند، لرزان شده، آمد و نزد وی افتاده پیش همه مردم گفت که به چه سبب او را لمس نمود و چگونه فوراشفا یافت.

48 وی را گفت: «ای دختر، خاطرجمع دار؛ ایمانت تو را شفا داده است؛ به سلامتی برو.»

49 و این سخن هنوز بر زبان او بود که یکی از خانه رئیس کنیسه آمده، به وی گفت: «دخترت مرد. دیگر استاد را زحمت مده.»

50 چون عیسی این را شنید، توجه نموده به وی گفت: «ترسان مباش، ایمان آور و بس که شفا خواهد یافت.»

51 و چون داخل خانه شد، جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر، هیچکس را نگذاشت که به اندرون آید.

52 و چون همه برای او گریه و زاری می کردند، او گفت: «گریان مباشید! نمرده بلکه خفته است.»

53 پس به او استهزا کردند چونکه می دانستند که مرده است.

54 س او همه را بیرون کرد و دست دختر را گرفته، صدا زد و گفت: «ای دختر برخیز.»

55 و روح او برگشت و فورا برخاست. پس عیسی فرمود تا به وی خوراک دهند.

56 و پدر و مادر او حیران شدند. پس ایشان را فرمود که هیچکس را از این ماجرا خبر ندهند.

<< ← Prev Top Next → >>