کتاب مقدس, اعداد , فصل 22. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10139&pid=6&tid=1&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد قديم / اعداد

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

لاویان اعداد تثنیه

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36

1 و بنی اسرائیل کوچ کرده، در عربات موآب به آنطرف اردن، در مقابل اریحا اردو زدند.

2 و چون بالاق بن صفور هر چه اسرائیل به اموریان کرده بودند دید،

3 موآب از قوم بسیار ترسید، زیرا که کثیر بودند. و موآب از بنی اسرائیل مضطرب گردیدند.

4 و موآب به مشایخ مدیان گفتند: «اﻵن این گروه هر چه به اطراف ما هست خواهند لیسید، به نوعی که گاو سبزه صحرا را می لیسد.» و در آن زمان بالاق بن صفور، ملک موآب بود.

5 پس رسولان به فتور که برکنار وادی است، نزد بلعام بن بعور، به زمین پسران قوم او فرستاد تا او را طلبیده، بگویند: «اینک قومی از مصر بیرون آمده اند و هان روی زمین را مستور می سازند، و در مقابل من مقیم می باشند.

6 پس اﻵن بیا و این قوم را برای من لعنت کن، زیرا که از من قویترند، شاید توانایی یابم تا بر ایشان غالب آییم، و ایشان را از زمین خود بیرون کنم، زیرا می دانم هر که را تو برکت دهی مبارک است و هر که را لعنت نمایی ، ملعون است.»

7 پس مشایخ موآب و مشایخ مدیان، مزد فالگیری را به دست گرفته ، روانه شدند، و نزد بلعام رسیده، سخنان بالاق را به وی گفتند.

8 او به ایشان گفت: «این شب را در اینجا بمانید، تا چنانکه خداوند به من گوید، به شما باز گویم.» و سروران موآب نزد بلعام ماندند.

9 و خدا نزد بلعام آمده، گفت: «این کسانی که نزد تو هستند، کیستند؟»

10 بلعام به خدا گفت: «بالاق بن صفور ملک موآب نزد من فرستاده است،

11 که اینک این قومی که از مصر بیرون آمده اند، روی زمین را پوشانیده اند. اﻵن آمده، ایشان را برای من لعنت کن شاید که توانایی یابم تا با ایشان جنگ نموده، ایشان را دور سازم.»

12 خدا به بلعام گفت: «با ایشان مرو و قوم را لعنت مکن زیرا مبارک هستند.»

13 پس بلعام بامدادان برخاسته ، به سروران بالاق گفت: «به زمین خود بروید، زیرا خداوند مرا اجازت نمی دهد که با شما بیایم.»

14 و سروران موآب برخاسته ، نزد بالاق برگشته ، گفتند که «بلعام از آمدن با ما انکار نمود.»

15 و بالاق بار دیگر سروران زیاده و بزرگتر از آنان فرستاد.

16 و ایشان نزد بلعام آمده، وی را گفتند: «بالاق بن صفور چنین می گوید: تمنا اینکه از آمدن نزد من انکار نکنی.

17 زیرا که البته تو را بسیار تکریم خواهم نمود، و هر آنچه به من بگویی بجا خواهم آورد، پس بیا و این قوم را برای من لعنت کن.»

18 بلعام در جواب نوکران بالاق گفت: «اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمی توانم از فرمان یهوه خدای خود تجاوز نموده، کم یا زیاد به عمل آورم.

19 پس اﻵن شما نیز امشب در اینجا بمانید تا بدانم که خداوند به من دیگر چه خواهد گفت.»

20 و خدا در شب نزد بلعام آمده، وی را گفت: «اگر این مردمان برای طلبیدن تو بیایند برخاسته ، همراه ایشان برو، اما کلامی را که من به تو گویم به همان عمل نما.»

21 پس بلعام بامدادان برخاسته ، الاغ خود را بیاراست و همراه سروران موآب روانه شد.

22 و غضب خدا به سبب رفتن او افروخته شده، فرشته خداوند در راه به مقاومت وی ایستاد، و او بر الاغ خود سوار بود، و دو نوکرش همراهش بودند.

23 و الاغ، فرشته خداوند را با شمشیر برهنه به دستش، بر سر راه ایستاده دید. پس الاغ از راه به یک سو شده، به مزرعه ای رفت و بلعام الاغ را زد تا او را به راه برگرداند.

24 پس فرشته خداوند در جای گود در میان تاکستان بایستاد، و به هر دو طرفش دیوار بود.

25 و الاغ فرشته خداوند را دیده، خود را به دیوار چسبانید، و پای بلعام را به دیوار فشرد. پس او را بار دیگر زد.

26 و فرشته خداوند پیش رفته ، در مکانی تنگ بایستاد، که جایی بجهت برگشتن به طرف راست یا چپ نبود.

27 و چون الاغ، فرشته خداوند را دید، در زیر بلعام خوابید. و خشم بلعام افروخته شده، الاغ را به عصای خود زد.

28 آنگاه خداوند دهان الاغ را باز کرد که بلعام را گفت: «به تو چه کرده ام که مرا این سه مرتبه زدی.

29 بلعام به الاغ گفت: «از این جهت که تو مرا استهزا نمودی! کاش که شمشیر در دست من می بود که اﻵن تو را می کشتم.»

30 الاغ به بلعام گفت: «آیا من الاغ تو نیستم که از وقتی که مال تو شده ام تا امروز بر من سوار شده ای؟ آیا هرگز عادت می داشتم که به اینطور با تو رفتار نمایم؟» او گفت: «نی »

31 و خداوند چشمان بلعام را باز کرد تا فرشته خداوند را دید که با شمشیر برهنه در دستش، به سر راه ایستاده است. پس خم شده، به روی درافتاد.

اعداد  22:31 - Balaam\'s Donkey
Balaam\'s Donkey
32 و فرشته خداوند وی را گفت: «الاغ خود را این سه مرتبه چرا زدی؟ اینک من به مقاومت تو بیرون آمدم، زیرا که این سفر تو در نظر من از روی تمرد است.

33 و الاغ مرا دیده، این سه مرتبه از من کناره جست. و اگر از من کناره نمی جست، یقینا اﻵن تو را می کشتم و او را زنده نگاه می داشتم.»

34 بلعام به فرشته خداوند گفت: «گناه کردم زیرا ندانستم که تو به مقابل من در راه ایستاده ای. پس اﻵن اگر در نظر تو ناپسند است برمی گردم.»

35 فرشته خداوند به بلعام گفت: «همراه این اشخاص برو لیکن سخنی را که من به تو گویم، همان را فقط بگو». پس بلعام همراه سروران بالاق رفت.

36 و چون بالاق شنید که بلعام آمده است، به استقبال وی تا شهر موآب که برحد ارنون و بر اقصای حدود وی بود، بیرون آمد.

37 و بالاق به بلعام گفت: «آیا برای طلبیدن تو نزد تو نفرستادم؟ پس چرا نزد من نیامدی، آیا حقیقتا قادر نیستم که تو را به عزت رسانم؟»

38 بلعام به بالاق گفت: «اینک نزد تو آمده ام. آیا اﻵن هیچ قدرتی دارم که چیزی بگویم؟ آنچه خدا به دهانم می گذارد، همان را خواهم گفت.»

39 پس بلعام همرا بالاق رفته، به قریت حصوت رسیدند.

40 و بالاق گاوان و گوسفندان ذبح کرده، نزد بلعام و سرورانی که با وی بودند، فرستاد.

41 و بامدادان بالاق بلعام را برداشته ، او را به بلندیهای بعل آورد، تا از آنجا اقصای قوم خود را ملاحظه کند.

<< ← Prev Top Next → >>