کتاب مقدس, داوران , فصل 9. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10220&pid=9&tid=1&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد قديم / داوران

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

یوشع داوران روت

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21

1 و ابی ملک بن یربعل نزد برادران مادر خود به شکیم رفته ، ایشان و تمامی قبیله خاندان پدر مادرش را خطاب کرده، گفت:

2 «اﻵن در گوشهای جمیع اهل شکیم بگویید: برای شما کدام بهتر است؟ که هفتاد نفر یعنی همه پسران یربعل بر شما حکمرانی کنند؟ یا اینکه یک شخص بر شما حاکم باشد؟ و بیاد آورید که من استخوان و گوشت شما هستم.»

3 و برادران مادرش درباره او در گوشهای جمیع اهل شکیم همه این سخنان را گفتند، و دل ایشان به پیروی ابی ملک مایل شد، زیرا گفتند او برادر ماست.

4 و هفتاد مثقال نقره از خانه بعل بریت به او دادند، و ابی ملک مردان مهمل و باطل را به آن اجیر کرد که او را پیروی نمودند.

5 پس به خانه پدرش به عفره رفته ، برادران خود پسران یربعل را که هفتاد نفر بودند بر یک سنگ بکشت؛ لیکن یونام پسر کوچک یربعل زنده ماند، زیرا خود را پنهان کرده بود.

6 و تمامی اهل شکیم و تمامی خاندان ملو جمع شده، رفتند، و ابی ملک را نزد بلوط ستون که در شکیم است، پادشاه ساختند.

7 و چون یوتام را از این خبر دادند، او رفته ، به سر کوه جرزیم ایستاد و آواز خود را بلند کرده، ندا در داد و به ایشان گفت: «ای مردان شکیم مرا بشنوید تا خدا شما را بشنود.

8 وقتی درختان رفتند تا بر خود پادشاهی نصب کنند؛ و به درخت زیتون گفتند بر ما سلطنت نما.

9 درخت زیتون به ایشان گفت: آیا روغن خود را که به سبب آن خدا و انسان مرا محترم می دارند ترک کنم و رفته ، بر درختان حکمرانی نمایم؟

10 و درختان به انجیر گفتند که تو بیا و بر ما سلطنت نما.

11 انجیر به ایشان گفت: آیا شیرینی و میوه نیکوی خود را ترک بکنم و رفته ، بر درختان حکمرانی نمایم؟

12 و درختان به مو گفتند که بیا و بر ما سلطنت نما.

13 مو به ایشان گفت: آیا شیره خود را که خدا و انسان را خوش می سازد، ترک بکنم و رفته، بر درختان حکمرانی نمایم؟

14 و جمیع درختان به خار گفتند که تو بیا و بر ما سلطنت نما.

15 خار به درختان گفت: اگر به حقیقت شما مرا بر خود پادشاه نصب می کنید، پس بیایید و در سایه من پناه گیرید، و اگر نه آتش از خار بیرون بیاید و سروهای آزاد لبنان را بسوزاند.

16 و اﻵن اگر براستی و صداقت عمل نمودید در اینکه ابی ملک را پادشاه ساختید، و اگر به یربعل و خاندانش نیکویی کردید و برحسب عمل دستهایش رفتار نمودید.

17 زیرا که پدر من به جهت شما جنگ کرده، جان خود را به خطر انداخت و شما را از دست مدیان رهانید.

18 و شما امروز بر خاندان پدرم برخاسته ، پسرانش، یعنی هفتاد نفر را بر یک سنگ کشتید، و پسر کنیز او ابی ملک را چون برادر شما بود، بر اهل شکیم پادشاه ساختید.

19 پس اگر امروز به راستی و صداقت با یربعل و خاندانش عمل نمودید، از ابی ملک شاد باشید و او از شما شاد باشد.

20 و اگرنه آتش از ابی ملک بیرون بیاید، و اهل شکیم و خاندان ملو را بسوزاند، و آتش از اهل شکیم و خاندان ملو بیرون بیاید و ابی ملک را بسوزاند.»

21 پس یوتام فرار کرده، گریخت و به بئیر آمده، در آنجا از ترس برادرش، ابی ملک، ساکن شد.

22 و ابی ملک بر اسرائیل سه سال حکمرانی کرد.

23 و خدا روحی خبیث در میان ابی ملک و اهل شکیم فرستاد، و اهل شکیم با ابی ملک خیانت ورزیدند،

24 تا انتقام ظلمی که بر هفتاد پسر یربعل شده بود، بشود، و خون آنها از برادر ایشان ابی ملک که ایشان را کشته بود، و از اهل شکیم که دستهایشان را برای کشتن برادران خود قوی ساخته بودند، رفته شود.

25 پس اهل شکیم بر قله های کوهها برای او کمین گذاشتند، و هر کس را که از طرف ایشان در راه می گذشت، تاراج می کردند. پس ابی ملک را خبر دادند.

26 و جعل بن عابد با برادرانش آمده، به شکیم رسیدند و اهل شکیم بر او اعتماد نمودند.

27 و به مزرعه ها بیرون رفته ، موها را چیدند و انگور را فشرده، بزم نمودند، و به خانه خدای خود داخل شده، اکل و شرب کردند و ابی ملک را لعنت نمودند.

28 و جعل بن عابد گفت: «ابی ملک کیست و شکیم کیست که او را بندگی نماییم؟ آیا او پسر یربعل و زبول، وکیل او نیست؟ مردان حامور پدر شکیم را بندگی نمایید. ما چرا باید او را بندگی کنیم؟

29 کاش که این قوم زیر دست من می بودند تا ابی ملک را رفع می کردم.» و به ابی ملک گفت: لشکر خود را زیاد کن و بیرون بیا.»

30 و چون زبول، رئیس شهر، سخن جعل بن عابد را شنید، خشم او افروخته شد.

31 پس به حیله قاصدان نزد ابی ملک فرستاده، گفت: «اینک جعل بن عابد با برادرانش به شکیم آمده اند و ایشان شهر را به ضد تو تحریک می کنند.

32 پس اﻵن در شب برخیز، تو و قومی که همراه توست، و در صحرا کمین کن.

33 و بامدادان در وقت طلوع آفتاب برخاسته ، به شهر هجوم آور، و اینک چون او و کسانی که همراهش هستند بر تو بیرون آیند، آنچه در قوت توست، با او خواهی کرد.»

34 پس ابی ملک و همه کسانی که با وی بودند، در شب برخاسته ، چهار دسته شده، در مقابل شکیم در کمین نشستند.

35 و جعل بن عابد بیرون آمده، به دهنه دروازه شهر ایستاد، و ابی ملک و کسانی که با وی بودند از کمینگاه برخاستند.

36 و چون جعل آن گروه را دید به زبول گفت: «اینک گروهی از سر کوهها به زیر می آیند.» زبول وی را گفت: «سایه کوهها را مثل مردم می بینی .»

37 بار دیگر جعل متکلم شده، گفت: «اینک گروهی از بلندی زمین به زیر می آیند و جمعی دیگر از راه بلوط معونیم می آیند.»

38 زبول وی را گفت: «اﻵن زبان تو کجاست که گفتی ابی ملک کیست که او را بندگی نماییم؟ آیا این آن قوم نیست که حقیر شمردی؟ پس حال بیرون رفته ، با ایشان جنگ کن.»

39 و جعل پیش روی اهل شکیم بیرون شده، با ابی ملک جنگ کرد.

40 و ابی ملک او را منهزم ساخت که از حضور وی فرار کرد و بسیاری تا دهنه دروازه مجروح افتادند.

41 و ابی ملک در ارومه ساکن شد، و زبول، جعل و برادرانش را بیرون کرد تا در شکیم ساکن نباشند.

42 و در فردای آن روز واقع شد که مردم به صحرا بیرون رفتند، و ابی ملک را خبر دادند.

43 پس مردان خود را گرفته ، ایشان را به سه فرقه تقسیم نمود، و در صحرا در کمین نشست؛ و نگاه کرد و اینک مردم از شهر بیرون می آیند، پس بر ایشان برخاسته ، ایشان را شکست داد.

44 و ابی ملک با فرقه ای که با وی بودند حمله برده، در دهنه دروازه شهر ایستادند؛ و آن دو فرقه بر کسانی که در صحرا بودند هجوم آوردند، و ایشان را شکست دادند.

45 و ابی ملک در تمامی آن روز با شهر جنگ کرده، شهر را گرفت و مردم را که در آن بودند، کشت، و شهر را منهدم ساخته ، نمک در آن کاشت.

46 و چون همه مردان برج شکیم این را شنیدند، به قلعه بیت ئیل بریت داخل شدند.

47 و به ابی ملک خبر دادند که همه مردان برج شکیم جمع شده اند.

48 آنگاه ابی ملک با همه کسانی که با وی بودند به کوه صلمون برآمدند، و ابی ملک تبری به دست گرفته ، شاخه ای از درخت بریده، آن را گرفت و بر دوش خود نهاده، به کسانی که با وی بودند، گفت: «آنچه مرا دیدید که کردم تعجیل نموده، مثل من بکنید.»

49 و تمامی قوم، هر کس شاخه خود را بریده، در عقب ابی ملک افتادند و آنها را به اطراف قلعه نهاده، قلعه را بر سر ایشان به آتش سوزانیدند، به طوری که همه مردمان برج شکیم که تخمینا هزار مرد و زن بودند، بمردند.

50 و ابی ملک به تاباص رفت و بر تاباص اردو زده، آن را گرفت.

51 و در میان شهر برج محکمی بود و همه مردان و زنان و تمامی اهل شهر در آنجا فرار کردند، و درها را بر خود بسته ، به پشت بام برج برآمدند.

52 و ابی ملک نزد برج آمده، با آن جنگ کرد، و به دروازه برج نزدیک شد تا آن را به آتش بسوزاند.

53 آنگاه زنی سنگ بالائین آسیایی گرفته، بر سر ابی ملک انداخت و کاسه سرش را شکست.

داوران  9:53 - Death of Abimelech at Thebez
Death of Abimelech at Thebez
54 پس جوانی را که سلاحدارش بود به زودی صدا زده، وی را گفت: «شمشیر خود را کشیده، مرا بکش، مبادا درباره من بگویند زنی او را کشت.» پس غلامش شمشیر را به او فرو برد که مرد.

55 و چون مردان اسرائیل دیدند که ابی ملک مرده است، هر کس به مکان خود رفت.

56 پس خدا شر ابی ملک را که به پدر خود به کشتن هفتاد برادر خویش رسانیده بود، مکافات کرد.

57 و خدا تمامی شر مردم شکیم را بر سر ایشان برگردانید، و لعنت یوتام بن یربعل بر ایشان رسید.

<< ← Prev Top Next → >>