کتاب مقدس, پیدایش , فصل 29. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10029&pid=3&tid=1&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد قديم / پیدایش

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

پیدایش خروج

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50

1 پس یعقوب روانه شد و به زمین بنی المشرق آمد.

2 و دید که اینک در صحرا، چاهی است، و بر کناره اش سه گله گوسفند خوابیده، چونکه از آن چاه گله ها را آب می دادند، و سنگی بزرگ بر دهنه چاه بود.

3 و چون همه گله ها جمع شدندی، سنگ را از دهنه چاه غلطانیده، گله را سیراب کردندی. پس سنگ را بجای خود، بر سر چاه باز گذاشتندی.

4 یعقوب بدیشان گفت: «ای برادرانم از کجا هستید؟» گفتند: «ما از حرانیم.»

5 بدیشان گفت: «لابان بن ناحور را می شناسید؟» گفتند: «می شناسیم.»

6 بدیشان گفت: «بسلامت است؟» گفتند: «بسلامت، و اینک دخترش، راحیل، با گله او می آید.»

7 گفت: «هنوز روز بلند است و وقت جمع کردن مواشی نیست، گله را آب دهید و رفته ، بچرانید.»

8 گفتند: «نمی توانیم، تا همه گله ها جمع شوند، و سنگ را از سر چاه بغلطانند، آنگاه گله را آب می دهیم.»

9 و هنوز با ایشان در گفتگو می بود که راحیل، با گله پدر خود رسید. زیرا که آنها را چوپانی می کرد.

10 اما چون یعقوب راحیل، دختر خالوی خود، لابان، و گله خالوی خویش، لابان را دید، یعقوب نزدیک شده، سنگ را از سر چاه غلطانید، و گله خالوی خویش، لابان را سیراب کرد.

11 و یعقوب، راحیل را بوسید، و به آواز بلند گریست.

پیدایش  29:11 - Jacob and Rachel
Jacob and Rachel
12 و یعقوب، راحیل را خبر داد که او برادر پدرش، و پسر رفقه است. پس دوان دوان رفته ، پدر خود را خبر داد.

13 و واقع شد که چون لابان، خبر خواهرزاده خود، یعقوب را شنید، به استقبال وی شتافت، و او را در بغل گرفته ، بوسید و به خانه خود آورد، و او لابان را از همه این امور آگاهانید.

14 لابان وی را گفت: «فی الحقیقه تو استخوان و گوشت من هستی .» و نزد وی مدت یک ماه توقف نمود.

15 پس لابان، به یعقوب گفت: «آیا چون برادر من هستی ، مرا باید مفت خدمت کنی؟ به من بگو که اجرت تو چه خواهد بود؟»

16 و لابان را دو دختر بود، که نام بزرگتر، لیه و اسم کوچکتر، راحیل بود.

17 و چشمان لیه ضعیف بود، و اما راحیل، خوب صورت و خوشمنظر بود.

18 و یعقوب عاشق راحیل بود و گفت: «برای دختر کوچکت راحیل، هفت سال تو را خدمت می کنم.»

پیدایش  29:18 - Jacob’s Deal for Rachel
Jacob’s Deal for Rachel
19 لابان گفت: «او را به تو بدهم، بهتر است از آنکه به دیگری بدهم. نزد من بمان.»

20 پس یعقوب برای راحیل هفت سال خدمت کرد. و بسبب محبتی که به وی داشت، در نظرش روزی چند نمود.

21 و یعقوب به لابان گفت: «زوجه ام را به من بسپار، که روزهایم سپری شد، تا به وی درآیم.»

22 پس لابان، همه مردمان آنجا را دعوت کرده، ضیافتی برپا نمود.

23 و واقع شد که هنگام شام، دختر خود، لیه را برداشته ، او را نزد وی آورد، و او به وی درآمد.

24 و لابان کنیز خود زلفه را، به دختر خود لیه ، به کنیزی داد.

25 صبحگاهان دید، که اینک لیه است! پس به لابان گفت: «این چیست که به من کردی؟ مگر برای راحیل نزد تو خدمت نکردم؟ چرا مرا فریب دادی؟»

26 لابان گفت: «در ولایت ما چنین نمی کنند که کوچکتر را قبل از بزرگتر بدهند.

27 هفته این را تمام کن و او را نیز به تو می دهیم، برای هفت سال دیگر که خدمتم بکنی .»

28 پس یعقوب چنین کرد، و هفته او را تمام کرد، و دختر خود، راحیل را به زنی بدو داد.

29 و لابان، کنیز خود، بلهه را به دختر خود، راحیل به کنیزی داد.

30 و به راحیل نیز درآمد و او را از لیه بیشتر دوست داشتی ، و هفت سال دیگر خدمت وی کرد.

31 و چون خداوند دید که لیه مکروه است، رحم او را گشود. ولی راحیل، نازاد ماند.

32 و لیه حامله شده، پسری بزاد و او را رؤبین نام نهاد، زیرا گفت: «خداوند مصیبت مرا دیده است. اﻵن شوهرم مرا دوست خواهد داشت.»

33 و بار دیگر حامله شده، پسری زایید و گفت: «چونکه خداوند شنید که من مکروه هستم، این را نیز به من بخشید.» پس او را شمعون نامید.

34 و باز آبستن شده، پسری زایید و گفت: «اکنون این مرتبه شوهرم با من خواهد پیوست، زیرا که برایش سه پسر زاییدم.» از این سبب او را لاوی نام نهاد.

35 و بار دیگر حامله شده، پسری زایید و گفت: «این مرتبه خداوند را حمد می گویم.» پس او را یهودا نامید. آنگاه از زاییدن بازایستاد.

<< ← Prev Top Next → >>